سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 140137

  بازدید امروز : 8

  بازدید دیروز : 7

شب نوشته‏های تلخون

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

 

درباره خودم

شب نوشته‏های تلخون
تلخون
هر کی خوابه خوش به حالش/ما به بیداری دچاریم.

 

لینک به لوگوی من

شب نوشته‏های تلخون

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

بایگانی

شب‏نوشته‏های 85
شب‏نوشته‏های 86
شب‏نوشته‏های 87
شب‏نوشته‏های 88
شب‏نوشته‏های 89

 

اشتراک

 

 

بهونه های کوچک من برای خوشحالی در یک هفته ی اخیر!!!!

نویسنده:تلخون::: سه شنبه 89/4/29::: ساعت 12:45 صبح

 

5شنبه برای اولین بار می‌خوام رمز wireless ام رو عوض کنم. اصلا برای کامپیوتر خودم هم رمز لازم نیس! همین جوری الکی فکر لو رفتنش افتاد تو سرم! شیوه‌اش هم اون‌طور که کارشناس نصب بهم گفته بود عین آب خوردن بود... رمز رو عوض کردم و روی saveکلیک می‌کنم.ارتباطم قطع میشه تا شب...بجای اینکه با پشتیبانی تماس بگیرم صبر پیشه می کنم.در هر حال از دید من صبر کردن خــــــــــــــــیلـــــــــــی آسون‌تر از تلفنی حرف زدن با یه آدم غریبه است(من جز در مورد دوستام کلا با تلفنی حرف زدن مشکل دارم!حتی با فک و فامیل...هزار بار استخاره می کنم تا تلفن رو بردارم و بتونم تپش قلبم رو کنترل کنم...میدونم خیلی عجیبه ولی خب من این مدلی‌ام دیگه)

ساعت 23:50 دقیقه دیگه دل رو به دریا میزنم و با این امید که نصفه شب کسی واسه پشتیبانی نیست زنگ میزنم...اشتباه کرده‌ام! یکی گوشی رو برمیداره.موقع تعویض شیفتشه و داره وسایلشو جمع میکنه.منو پاس میده به یکی دیگه از دوستاش.اون ازم میخواد ارتباطمو با کابل برقرار کنم و دوباره زنگ بزنم.دوباره که زنگ میزنم شیفت عوض شده و یک نفر جدید اومده.فوق‌العاده صبور و خوش‌اخلاقه.درک میکنه من از اصطلاحات فنی‌اش سر درنمیارم و سعی میکنه دقیق بهم توضیح بده چی کار کنم.تا ساعت 12:45 (5 دقیقه کم‌تر از 2ساعت) همه‌ی دستوراتی را که گفته انجام می‌دم.صدبار امتحان می‌کنیم.دیگه اون‌جا یه گروه تشکیل دادن و هرکی یه نظری میده و اون به من انتقال میده!کسی باورش نمیشه یه تغییر رمز ساده این مصیبتو درست کرده که 2 ساعته بابتش علافیم.آخرش ارتباط برقرار میشه ولی من نمی‌تونم هیچ صفحه ای رو باز کنم!!!بعد از 2ساعت دیگه داغون و عصبی‌ایم.ادامه اش را می‌ذاریم برای فرداااااااااا!به امید اینکه خودش خود به خود درست بشه

فردا تا ساعت 5 بعداز ظهر هنوز درست نشده!...دوباره زنگ میزنم.همون آقاییه که دفعه‌ی اول موقع تعویض شیفتش زنگ زده بودم و منو پاس داده بود به دوستش! از 5 تا 7:30 تلفن دستمه.راهی نیست که امتحان نکرده باشیم و عملیات ژانگولری نیست که اون از اون طرف تلفن انتظار نداشته باشه من انجام بدم!!!مثل شب قبل از اصطلاحات سر در نمیارم و لازم است همه چیز رو آروم و مرحله مرحله بهم بگه...اول چند دفعه‌ای میگه اجازه ندارن کار wireless انجام بدن اما فکر میکنم تهش دیگه این قضیه واسش تبدیل شده بود به یه مبارزه شخصی!من حس آدمی دارم که زنگ زده به اورژانس و از اون طرف انتظار داره بهش آرامش بدن و کمکش کنن تا مریضش نجات پیدا کنه و خداییش اون آقا هم واقعاً صبورانه و خوش‌برخورد رفتار میکنه...بعد از دو ساعت و نیم و امتحان کردن هزار راه دیگه واسه هیچ کدوممون اعصاب و توان نمونده.ولی اون با شوخی و خنده و سر به سر من گذاشتن از نگرانی‌ها وسردرگمی‌هام کم میکنه. آخرش با نصب دوباره wireless همه چی درست میشه!قبل از اینکه آخرین راه رو امتحان کنیم دیگه واقعاً کلافه است (هزار بار هم بهم تاکید کرده کار wireless همش هفت دقیقه است و نمی‌فهمه جداً مشکل کامپیوتر من چیه!) با ناامیدی میپرسه:شما طبقه چندمین؟ میگم:دوم. میگه: خب خوبه. اگه این راه هم جواب نداد تو از اون‌جا کامپیوترتو پرت کن پایین منم از این‌جا خودمو پرت می‌کنم...!

***

 

صبر کن ببینم...شماها هنوز نفهمیدین بهونه‌ی کوچیک من واسه خوشحالی تو این قضیه چی بود؟ علت شادی من اینه که با اینکه من به خاطر این مشکل خیلی نگران و دست‌پاچه بودم دو نفر آدم پیدا شدن که صبورانه و با اخلاق خوش بدون اینکه منو از سرشون وا کنن بهم کمک کردن.هنوز نگرفتین؟؟؟بابا تو این دوره زمونه کی با مسئولیت کار میکنه؟کی واسه کاری که میگه تو حیطه مسئولیت‌هاش هم نیست 4 ساعت وقت میذاره؟ بدون ذره‌ای غر زدن .با روی خوش.با حس همدردی...یه جوری که من اصلاً پشیمون نیستم که با تغییر رمز چنین مشکل وقت‌گیری رو ایجاد کردم!!!چون عوضش با دنیای آدمای دیگه‌ای آشنا شدم که این روزا خیلی کمیابن.

مثال‌‌های معدود دیگه‌ای هم از این‌جور آدما می‌شناسم.

یکیشون مراقب حواس جمع کنکور پارسال انسانی‌ام.که حسابی بهم کمک کرد تا جامو از رو به روی کولر عوض کنم و همش هم حواسش بهم بود که یه وقت توی چک کردن ‌های حضور داوطلبان من جا نیفتم.توی اون جو استرسی عملش واسه من خیلی مهم و تاثیرگذار بود .گرچه من فقط همون یه بار دیدمش اما خیلی اوقات اون آرامشی که رفتارش بهم داد تو ذهنم میاد.

یکی دیگه از این مدل آدما:مربی رانندگی‌ام!اسطوره‌ی!!! صبر و همکاری و شجاعت!!!که مدام بهمون (من و دوستم) اعتماد میکنه و اصلاً ترس به دلش راه نمیده و نمیذاره ما هم کوچکترین حس ترسی داشته باشیم.

این پست رو (گرچه خیلی از سبک نوشتاری این وبلاگ فاصله داره) نوشتم تا واسه همه آدمایی که با صبر و اخلاق خوبشون دنیای متلاطم بقیه رو آروم می‌کنن آرزوهای خوب کنم.

آرزو می‌کنم منم بتونم حتی با همین‌جور رفتار‌های به ظاهر غیر مهم و کوچیک تلاطم‌ دل‌های کسانی که به این آرامش احتیاج دارن رو آروم کنم... 



  • کلمات کلیدی :


  • [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com