• وبلاگ : شب نوشته‏هاي تلخون
  • يادداشت : من از يک کره‌ي ديگر آمده‌ام
  • نظرات : 5 خصوصي ، 10 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پائيز 
    فقط مي خواستم بگم كه شب نوشته ي شما رو خوندم مثل اينكه اينجا نمي شه كاري بي سر و صدا كرد ......
    + زينب افراخته 

    يافتم!!!يافتم!!!!خدايا شكرت !!پيداش كردم....

    خوب ساراي گل بالاخره من هم اومدم.جدا مي گم :خيلي خوشحال شدم.

    اما بايد بگم كه من هم گاهي دچار همين احساسلت مي شم.ولي ،ولي براي من يه جورايي شيرينه .از بچگيم هميشه يه جورايي با بقيه فرق مي كردم.با خواهر برادرام،با دوستام،با بچه هاي فاميل.....ولي همين تفاوتس كه برام شيرينه.

    اما تو خيلي گلي.خيلي خانم،چيز فهم و البته خيلي دوست داشتني.من كه جدا از دوستي با تو افتخار مي كنم.

    منتظرم باش كه بازم ميام.

    + مهلا 

    سلام .

    نمي دونم ولي با شناختي كه ازت دارم مي دونم كه همه اين چيزايي رو كه ميگي هست و واقعا وجود داره. شايد خودم بارها اينو در موردت البته نه به تو گفته باشم.

    شايد يكي از دلايلش اينه كه خيلي ميري تو تنهايي خودت . شايدم اين كارو خيلي دوست داشته باشي و بيشتر از خيلي از كاراي ديگه كه به قول خودت سطحي هستن مي پسندي يا به عبارتي ترجيح ميدي يا اصلا شايد مجبور باشي و راه ديگه اي نداشته باشي ولي هر چيزي كه هست و هر دليلي كه مي خواد داشته باشه تو اينجوري ساخته شدي... اينجور فكر كن كه اين يه امتيازه كه هست پس بايد ازش نهايت استفاده رو كرد .

    همه آدما يه جور نيستن و يه جور فكر نمي كنن تا بتونن به همديگه كمك كنن ، تا بتونن همديگرو تكميل كنن. مطمئن باش كه تو هم از اين امر مستثني نيستي ... پس خودت باش و دنبالش بگرد. بگرد ببين كجا رو بايد پر كني. من مطمئنم اونجايي كه تو بايد پرش كني جايه خيلي بزرگيه.

    يا حق

    + مهرا 
    طبق معمول حرفي براي گفتن ندارم ولي همينكه جسارت اينو داري كه به زبون بياري تفاوت هاي خودت رو با اطرافت به نظر من كه كلي از راه رو رفتي ، اميدوارم كه خيلي زود بتوني به نتيجه ا ي برسي يا اينكه بتوني حداقل خيلي چيزهارو بپذيري .....
    + مهرا 

    زندگي

    برگ بودن در گذر باد نيست
    امتحان ريشه هاست

    + هادي رهگذر 

    سلام

    از يك چيزي كه من هم داخلش افتادم بايد بترسي چون به همون تناسب از مردم دور ميشي ولي با توجه به اينكه خودم احساس كردم يك احساس خوبي به آدم دست ميده و اون هم بيشتر فهميدنه......(البته احساس خوبي به آدم دست ميده)

    راستي كسي هنوز كتاب پدر و مادر ما متهمم رو نخونده بابا چقدر تنبليد

    پاسخ

    آقاي رهگذر شما هم منو كشتي با اسم اين كتاب... يادم هست. ولي بايد پيداش كنم تا بخونمش ديگه... صبر داشته باشين يه كم! حالا اسم چند تا كتاب ديگه رو بگين شايد خونده بودم. هان؟
    + فراز 

    (اگه دوستت بگه من امروز دلم خيلي گرفته اولين کاري که مي کنيم يه پوزخنده و بعد مي گيم: عاشق شدي...؟)

    اولا غلط مي کنه مي گه امروز دلم گرفته !! خوب از شوخي گذشته فکر مي کني اشکال اين کار چيه؟ ببين، من هميشه وقتي که با دوستام هستم سعي مي کنم به يه اصل پايبند باشم. اون اصل چيه؟ اينه که هروقت با دوستات هستي ديگه مال خودت نيستي. يعني اينکه شب قبلش اگه سقف خونتم رو سرت پايين اومده باشه حق نداري چهار نفر ديگرو که اين مساله هيچ ربطي به اونا نداره رو ناراحت کني. بعله، منم اگه به فرض تورو ببينم ناراحتي ميگم چيه؟.....عاشق شدي؟ مي دوني چرا؟ چون دوست ندارم تورو ناراحت ببينم. به خاطر اينکه تو اون روز ناراحت باشي من بيشتر از تو ناراحت مي شم. به خاطر همين همش سعي مي کنم بخندونمت (موافقم که اين آخر خود خواهيه،ولي اين چيزيه تو وجود همه آدماست). در ضمن، مرز بين اصل و فرع زندگي کاملا نسبيه. خيلي ها رو ميشناسم که به قول تو داشتن آخرين مدل گوشي براشون از نون شب واجب تره! براي من اينطور نيست، ولي نمي گم فلاني چقدر افکارت سطحيه! بيا بشينيم راجع به اينکه چقدر زندگي ما تکراري شده حرف بزنيم!!! يا به فرض يکي ديگه از دوستام عاشق فيلم هنديه! ولي من از فيلم هندي متنفرم! ولي تا به حال شده که ساعتها کنارش بشينم و باهاش فيلم هندي ببينم! ديگه زجر بدتر از اين؟ درسته... اون ساعتها برام عين زهرمار مي مونه! ولي براي اينکه براي اون زهرمار نشه هيچي نمي گم. چون مي دونم به فرض جايي با من هست که بهش خوش نمي گذره، به من ضد حال نمي زنه که فلاني حالم از اين چيزا بهم مي خوره! آدم اگه بخواد به اين افکارش ادامه بده خيلي دير يا زود تنهاي تنها مي شه. دوستي (اصلا همون تنها نبودن) ارزشش خيلي بيشتر از اونيه که آدم به خاطر افکار يا مشکلات شخصيش از دستش بده... اگه بشيني با دوستات به فرض راجع به فلان دستبند يا گوشي ( با اينکه مي دونم اصلا برات جالب نيست و خيلي سخته) حرف بزني مطمئن باش اونا هم به موقعش به دغدغه ها و افکارت گوش ميدن. يعني اينکه بايد به افکارشون اهميت بدي تا افکارت براشون مهم باشه. مي فهمي چي مي گم؟ توي دنيا نميتوني يکيو عين خودت پيدا کني... ولي سعي کن به ديگران نزديک بشي. در ضمن... براي دوستي و دوست داشتن هم بايد گذشتت خيلي زياد باشه... ببخشيد سرتو درد آوردم... احساس کردم که اين حرفا رو بايد بهت بزنم. در ضمن تازه فهميدم منظورت چيه!!! به خاطر کامنت (قبلي) بي ريط معذرت مي خوام!!! سلام برسون!!!

    پاسخ

    خب...اين جواب خوبي بود. راضيم كرد. روش فكر مي كنم. شايد از اين رنج دائمي راحت شدم! اگه مي دونستم نظرت اين قدر به درد مي خوره زودتر ادرسم رو لينك مي كردم

    ...

    ازگفتن حرفهاي تكراري و نوشتن احساس همدردي هاي بي ثمر بيزارم!

    پاسخ

    ...
    + فراز 
    در ادامه حرفهاي مهرناز فقط ميتونم بگم كه كتاب دنياي سوفي يادت هست؟ خرگوشو شعبده بازو اينا رو مي گم. ما آدمايي هستيم (همون آدمايي كه از دستشون دلخوري!) كه از نوك موهاي خرگوش خيلي فاصله گرفتيم. اونقدر غرق افكار روزمره و مشكلات زندگي شديم كه اصلا فرصت نميكنيم يه گوشه بشينيم و راجع به اين جور مسائل فكر كنيم يا با كسي صحبت كنيم. فيلسوف حتا نبايد به فكر ناهار و شامش باشه! يه چيزه ديگه ! ميخوام ازت بپرسم مي دوني چرا زمان قديم فيلسوفا رو مي كشتن؟ چون اونا از يه جاي ديگه اومده بودن. چيزايي رو ديده بودن كه دركش براي مردم عادي (اون زمان يا اصلا همين زمان!) غير ممكن بود، اصلا به يه زبان ديگه اي حرف مي زدن. همين آدماي (نفهم!) اونا رو كشتن ولي الآن پشيمون شدن چرا يه همچين كاري كردن! حالا از تاريخ بگذريم نبايد از ديگران انتظار داشته باشي كه در مورد چيزي كه اطلاعي ازش ندارن يا اصلا بهش فكر نكردن باهات بشينن يه گوشه و صحبت كنن! يه ذره بشين فكر كن ببين چند نفر از دوستات كتاب خونن! بالاخره بايد يه فرقي بين تلخون فيلسوف و كتابخون و آدم عادي اي مثل من بايد باشه ديگه! در ضمن، من فكر مي كنم اين مسائل به قدري ثقيله كه وسطش يهو مغزم هنگ مي كنه! وقتي كه من بعد از كلي فسفر سوزوندن سر كلاس ميام بيرون و دوستامو مي بينم اصلا حوصله ندارم بشينم باهاشون بحت فلسفي بكنم!! ميگن فلاني كلت به جايي نخورده؟! دقيقا دوستاتم يه همچين حالتي دارن! پس مطمئن باش كه نه اشتباهي پيش اومده نه اين جور رفتار غير عاديه! جوش خوردنم فايده اي نداره! منم همسن تو بودم راجع به اينكه چقدر افكار مردم سطحيه خيلي حرص مي خوردم! اميدوارم حداقل تو يكي مثل الآن من نشي! ببخشيد اينهمه روده درازي كردم! فكر كنم اينو تو يه پست مينوشتم بهتر بود تا اينكه برات كامنت بذارم! اوه اوه ببين چقدر زياد شد!!!!!!
    پاسخ

    ببين آقاي فاميل! من از فلسفه حرف نمي زنم... اون سر جاي خودشه ولي خودت که گفتي چيزي نيست که بشه راحت راجع بهش فکر کرد و حرف زد... ولي خودت با دوستات چه قدر راجع به نوع گوشي موبايل حرف مي زني؟ من مي گم به جاي بحث راجع به اين زلم زيمبوهاي زندگي از اصلش حرف بزنيم... اگه دوستت بگه من امروز دلم خيلي گرفته اولين کاري که مي کنيم يه پوزخنده و بعد مي گيم: عاشق شدي...؟ بابا آدما دل دارن.احساس دارن و اين تنها چيزيه که نمي خوان راجع بهش اصلا حرف بزنن...چه مي دونم... شايد من مشکل پيدا کردم... مثل هميشه
    + Mehrnaz 
    matneto ke khoondam ye alame harf baham yehoo rikht too saram . khodamam kheli vaghta mishe ke be in chiza fekr mikonam. vali inam yadet bashe ke hame adama NABAYAD mesle ham bashan. oonjoori zendegi kheili kheli bimaze mishe.harfamo ghabool nadari? midooni ,man asheghe adamaiam ke mitoonan harjaee hamrange jamaat bashan.motmaenam ke bishtarin lezat ro az zendegi mibaran.aslan lazem nist ke adam vase yad gereftane zaboone digaran khodesham mesle oona beshe!!!
    پاسخ

    چه عجب فاميل جان! قبول دارم آدماي همرنگ جماعت خيلي راحت ترن ولي من از سطحي نگري اي حرف مي رنم كه گرفتارش شديم. مهم تر از مدل مو و لباس و موبايل آخرين دستبندي كه خريديم حرفي نداريم با ديگران؟ چه مي دونم... لابد من خيلي گير مي دم اين روزا!