يافتم!!!يافتم!!!!خدايا شكرت !!پيداش كردم....
خوب ساراي گل بالاخره من هم اومدم.جدا مي گم :خيلي خوشحال شدم.
اما بايد بگم كه من هم گاهي دچار همين احساسلت مي شم.ولي ،ولي براي من يه جورايي شيرينه .از بچگيم هميشه يه جورايي با بقيه فرق مي كردم.با خواهر برادرام،با دوستام،با بچه هاي فاميل.....ولي همين تفاوتس كه برام شيرينه.
اما تو خيلي گلي.خيلي خانم،چيز فهم و البته خيلي دوست داشتني.من كه جدا از دوستي با تو افتخار مي كنم.
منتظرم باش كه بازم ميام.
سلام .
نمي دونم ولي با شناختي كه ازت دارم مي دونم كه همه اين چيزايي رو كه ميگي هست و واقعا وجود داره. شايد خودم بارها اينو در موردت البته نه به تو گفته باشم.
شايد يكي از دلايلش اينه كه خيلي ميري تو تنهايي خودت . شايدم اين كارو خيلي دوست داشته باشي و بيشتر از خيلي از كاراي ديگه كه به قول خودت سطحي هستن مي پسندي يا به عبارتي ترجيح ميدي يا اصلا شايد مجبور باشي و راه ديگه اي نداشته باشي ولي هر چيزي كه هست و هر دليلي كه مي خواد داشته باشه تو اينجوري ساخته شدي... اينجور فكر كن كه اين يه امتيازه كه هست پس بايد ازش نهايت استفاده رو كرد .
همه آدما يه جور نيستن و يه جور فكر نمي كنن تا بتونن به همديگه كمك كنن ، تا بتونن همديگرو تكميل كنن. مطمئن باش كه تو هم از اين امر مستثني نيستي ... پس خودت باش و دنبالش بگرد. بگرد ببين كجا رو بايد پر كني. من مطمئنم اونجايي كه تو بايد پرش كني جايه خيلي بزرگيه.
يا حق
زندگي
برگ بودن در گذر باد نيست امتحان ريشه هاست
سلام
از يك چيزي كه من هم داخلش افتادم بايد بترسي چون به همون تناسب از مردم دور ميشي ولي با توجه به اينكه خودم احساس كردم يك احساس خوبي به آدم دست ميده و اون هم بيشتر فهميدنه......(البته احساس خوبي به آدم دست ميده)
راستي كسي هنوز كتاب پدر و مادر ما متهمم رو نخونده بابا چقدر تنبليد
(اگه دوستت بگه من امروز دلم خيلي گرفته اولين کاري که مي کنيم يه پوزخنده و بعد مي گيم: عاشق شدي...؟)
اولا غلط مي کنه مي گه امروز دلم گرفته !! خوب از شوخي گذشته فکر مي کني اشکال اين کار چيه؟ ببين، من هميشه وقتي که با دوستام هستم سعي مي کنم به يه اصل پايبند باشم. اون اصل چيه؟ اينه که هروقت با دوستات هستي ديگه مال خودت نيستي. يعني اينکه شب قبلش اگه سقف خونتم رو سرت پايين اومده باشه حق نداري چهار نفر ديگرو که اين مساله هيچ ربطي به اونا نداره رو ناراحت کني. بعله، منم اگه به فرض تورو ببينم ناراحتي ميگم چيه؟.....عاشق شدي؟ مي دوني چرا؟ چون دوست ندارم تورو ناراحت ببينم. به خاطر اينکه تو اون روز ناراحت باشي من بيشتر از تو ناراحت مي شم. به خاطر همين همش سعي مي کنم بخندونمت (موافقم که اين آخر خود خواهيه،ولي اين چيزيه تو وجود همه آدماست). در ضمن، مرز بين اصل و فرع زندگي کاملا نسبيه. خيلي ها رو ميشناسم که به قول تو داشتن آخرين مدل گوشي براشون از نون شب واجب تره! براي من اينطور نيست، ولي نمي گم فلاني چقدر افکارت سطحيه! بيا بشينيم راجع به اينکه چقدر زندگي ما تکراري شده حرف بزنيم!!! يا به فرض يکي ديگه از دوستام عاشق فيلم هنديه! ولي من از فيلم هندي متنفرم! ولي تا به حال شده که ساعتها کنارش بشينم و باهاش فيلم هندي ببينم! ديگه زجر بدتر از اين؟ درسته... اون ساعتها برام عين زهرمار مي مونه! ولي براي اينکه براي اون زهرمار نشه هيچي نمي گم. چون مي دونم به فرض جايي با من هست که بهش خوش نمي گذره، به من ضد حال نمي زنه که فلاني حالم از اين چيزا بهم مي خوره! آدم اگه بخواد به اين افکارش ادامه بده خيلي دير يا زود تنهاي تنها مي شه. دوستي (اصلا همون تنها نبودن) ارزشش خيلي بيشتر از اونيه که آدم به خاطر افکار يا مشکلات شخصيش از دستش بده... اگه بشيني با دوستات به فرض راجع به فلان دستبند يا گوشي ( با اينکه مي دونم اصلا برات جالب نيست و خيلي سخته) حرف بزني مطمئن باش اونا هم به موقعش به دغدغه ها و افکارت گوش ميدن. يعني اينکه بايد به افکارشون اهميت بدي تا افکارت براشون مهم باشه. مي فهمي چي مي گم؟ توي دنيا نميتوني يکيو عين خودت پيدا کني... ولي سعي کن به ديگران نزديک بشي. در ضمن... براي دوستي و دوست داشتن هم بايد گذشتت خيلي زياد باشه... ببخشيد سرتو درد آوردم... احساس کردم که اين حرفا رو بايد بهت بزنم. در ضمن تازه فهميدم منظورت چيه!!! به خاطر کامنت (قبلي) بي ريط معذرت مي خوام!!! سلام برسون!!!
...
ازگفتن حرفهاي تكراري و نوشتن احساس همدردي هاي بي ثمر بيزارم!