• وبلاگ : شب نوشته‏هاي تلخون
  • يادداشت : به احترام اصغر فرهادي
  • نظرات : 4 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به راستي كه درباره الي نماينده تمام عيار نسل ماست
    امروز بعداز كلي وقت بالاخره رسيدم بيام نوشته ات را بخوانم راستشو بخواي قبول دارم كه خيلي رو فيلم كار شده و تقريبا هركي را ديدم خيلي با فيلم حال كرده بود ولي من هنوزم نمي دانم چرا اصلا نتوانستم خودم را در شرايط فيلم قرار بدم و باهاش ارتباط برقرار كنم البته چندتا از دليلاش را ميدونم يكيش اينه كه چون قبلش درگير درس خواندن بوديم هيچ ذهنيتي راجع به فيلم و كارگردانش نداشتم.دوم اينكه فكر نمي كنم خودم اينقدر شخصيت پر استرسي داشته باشم كه توي اون شرايط استرس بگيرم در صورتي كه هركسي را ديدم تنها هيجان فيلم واسترس داشتنش در طول مدت فيلم باعث شده بود كه از فيلم خوشش بياد.سوم اينكه با بعضي از جاهاي فيلم مشكل داشتم و با خصوصياتم جور در نمي آمد كه از همون جاها باعث جدا شدن من از فيلم شد مثلا اونجا كه گلشيفته پريد تو آب تا مثل مردها براي نجات فكر كنم الي تلاش كند و امير نميگذاشت بره كه كلي حرسم را درآورد و اينكه به راحتي هر چه تمام كتك خورد و انگار نه انگار كه يه كم بتونه از خودش دفاع كنه آخه دختري كه اينقدر جسوره كه به راحتي براي نجات يك نفر مي پره تو آب بايد براي نجات خودشم يه تلاشي بكنه ديگه!!!
    + سياوش 
    سلام
    اول از همه به خاطر اين پست ازتون تشکر مي کنم و خسته نباشيد ميگم که بعد از خوندنش تصميم گرفتم يک بار ديگه هم فيلم رو ببينم و ديروز که براي بار دوم ديدم نه حوصله م سر رفت و نه بعدش پشيمون شده بودم .
    يه سوالي اين دفعه برام پيش اومد که چرا الي وقتي بادبادک رو مي خواد بده به بچه , ميگه اينو بگير من ديگه بايد (يا "ميخوام" يادم نيست) برم . شايد اين يه اصطلاح عاميانه براي اين بود که بادکنک رو برگردونه شايدم يه پيامي داشت .
    يه جا که کوچيک ترين بچه داره لب ساحل بازي مي کنه به نظرم مي گه خاله الميرا , خيلي مهم نيست ولي گفتم شايد شما هم بهش توجه کرده باشيد.
    منم هيچ گافي از فيلم نتونستم بگيرم , فقط به نظرم جايي که داشتن دور ميدون مي چرخيدن شهاب حسيني فرمون رو طبيعي نمي چرخوند (شايدم درست مي چرخوند) اينم خيلي مهم نيست .
    آرزوتون هم تقريبا در هر دو دفعه اي که من سينما بودم برآورده شد , اولين بار البته سانس خلوتي بود ولي دفعه دوم هم که بعد از ظهر بود نصف سينما خالي بود (البته صداي باز کردن کيسه خوراکي ها به قوت خودش باقي بود !)
    فکر مي کردم فقط من تو سردخونه نفهميدم اين الي هست يا نه مثله اينکه اشتباه کردم .
    سفر شمال ? ساعته ي خوبي (نمي دونم مي شه گفت خوب يا سخت يا ناراحت کننده يا چيز ديگه اي )‌بود . و چه قضاوت هايي که تو اين مدت نکردم که به نظرم بهتر بود نمي کردم.
    اميدوارم آقاي فرهادي هم اينجا رو ببينن.
    موفق باشيد

    سلام.

    وقتي بليط جشنواره براي ديدن درباره ي الي نصيبم نشد كلي افسوس خوردم كه ديگه تموم شد...فيلمي كه انقدر به سختي و توي آخرين لحظه ها به جشنواره رسيد محاله حالاحالاها اكران عمومي بشه...

    حالا فكر مي كنم اگر اين اتفاق مي افتاد و درباره ي الي اكران نميشد

    چه شاهكاري رو از دست داده بودم!

    وقتي توي يه مصاحبه ي راديويي شنيدم كه اصغرفرهادي مي گفت توي مدتي كه الي گم شده و بود همه دنبالش مي گشتند ترانه عليدوستي رو به گروه نشون نداديم تا اينكه يه روز همه خسته و نااميد در حاليكه غرق نقشهاشون وقصه ي فيلم ، سوار ميني بوس بودن ترانه اومد و سوار شد... شهاب حسيني با شوق گفت:خدايا شكرت!!اين زنده است ماانقدر داريم خودمونو مي كشيم،نمي تونستم باور كنم اين حرفها غلو شده نباشه...ولي وقتي فيلمو ديدم...

    درباره ي الي رو بايد ديد بايد يك ساعت و اندي با آدمهاي داستان زندگي كرد تا فهميد اصغر فرهادي چه كرده!!!