خوبه که اينجا خيلي زود به زود آپ ميشه.
همين جور با قدرت ادامه بده !
صحيح!آره خب!
سارا تصميمي براي وبلاگت نگرفتي؟نميخواي آپ کني؟يه چيزي بنويس خانوم وکيل :-)
آن ها که از در مي آيند و مي روند چهارپايان نجيب و ساکت تاريخ اند حادثه ها را تنها کساني در زندگي آدمي آفريده اند که از پنجره ها بيرون جسته اند و… يا به درون پريده اند. دکتر علي شريعتي
کيست که تنها آروزي هميشگي اش در اين جهان اين باشد که تنها چيزي را که از اين جهان آرزو مي کند از دست بدهد؟ دکتر علي شريعتي
]چقدر بزرگ شدي
نوشته بودي حقوق مي خوندم ياد چندين سال پيش افتادم که تو دبيرستان بودي يک لحظه احساس کردم که عمر خودم چقدر سريع گذشت
موفق باشي
مي شه يه مطلب بنويسي با عنوان بهونه کوچک من براي زندگي
پير شدم انگار
سلام تلخون!
خوشحالم كه نوشته ي من تو ذهنت جوري ثبت شده كه تو زندگيت اومده سراعت!
من از وايرلس خيلي سر در نميارم:دي
اون اشخاص اگر اونطوري نباشن كه نميتونن دووم بيارن!
پس هنوز آدماي اين جوري پيدا ميشن!!! دلم ميخواد باهاشون ملاقات داشته باشم
يه تلپاتي ؟! :)) (خوندن کامنت ها هم لذت خاص خودش رو داره)
ميخواي آپ کني ؟ بدو ديگه. تابستونه. يه چي بنويس.
آفرين.
توي همين شهر !؟ بين همين مردم ! آدمي اين قدر با اعصاب پيدا شده؟ سخته ولي انگار ممكنه.
من احساس مي كنم احتياج دارم با اين آقا صحبتي داشته باشم !
البته ممكنه بعدش ديگه اين قدر با اعصاب و آروم نباشه اما به امتحانش مي ارزه همون مبارزه ي شخصي كه گفتي ! (البته از نوع منفي ديگه !)
يكي ديگه از اين آدماي گل با مسئوليت با وجدان،شيوا دختر ساراست!اون بنده خدا با حوصله ي تمام تمام كارهاي شركتو مي كنه،با اينكه ساعت كاريش تا 3 بيشتر نيست اما عموما 4 و نيم، 5 به زور بيرونش مي كنن!قربون شما برم!تشويق نکنين!سارا حال مي کني دور و برت پر آدماي باوجدانه و با مسئوليته؟
راستي سارا منتقل شدم بخش حسابداري ها؟اينجوري هرروز چندين بار روي ماه جناب مديرعاملو زيارت مي کنم!