وااااااااااااااااااااي سارا ساعت دوازده امشب هيچ چيز اندازه اينکه وبلاگ تورو آپ شده ببينم نمي تونست منو هيجان زده کنه!!
خوبه که نوشتي و دوبرابر خوبه که از خود بدحالت نوشتي چون اونم بالاخره بخشي از توئه که نبايد تو ترديد و ابهام قايمش کني بايد اونم بروز بدي و اين بروز دادن آدمو سبک تر ميکنه.خود بدحال مثل يه مگس مزاحم مدام دور مغز انسان پر ميزنه و نوشتن ازش مثل اين مي مونه که مگسه رو بپروني شايد دوباره برگرده اما حداقل يه کوچولو آسايش که پيدا کردي !