• وبلاگ : شب نوشته‏هاي تلخون
  • يادداشت : در امان حقوق يا امان از حقوق؟
  • نظرات : 2 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يعني لعنت به .... يعني مرده شور.....يعني...... ببخشيد من خـــــــــــــــــــــــــيلي عصباني شدم.اون جاخالي ها رم اگه مي نوشتم فيلت.ر ميشدي!
    من که هميشه حالم از صفحه ي حوادث همه ي روزنامه ها به هم ميخورده.چون درسته که آگاهي ميده چي دوروبرمون ميگذره(هر چند معتقدم اينارم نخونيم اين آگاهي رو داريم) ولي چون کاري از دستم براي حلش برنمياد رواني ميشم.
    ميدوني من اول دبيرستان موقع انتخاب رشته يکي از اولين چيزايي که تو ذهنم بود حقوق بود؟حتي خانواده ام هم تشويقم ميکردن و موافق بودن.خيليا بهم مي گفتن موفق ميشي.ولي آخرش به اين نتيجه رسيدم که آدمش نيستم.که تهش برم از چيزايي دفاع کنم که خودم بهشون معتقد نيستم؟ که از عدلي دفاع کنم که وجود نداره؟از عدلي دفاع کنم که هرکي يه تعبير و تفسيري ازش ميکنه. تازه اينم کابوسم ميشد که نکنه حقي رو ناحق يا ناحقي رو حق کرده باشم.اين جوري شد که بي خيالش شدم و رفتم رياضي!
    آره ديگه سر درددل ما هم باز شد!

    پاسخ

    :)) شما به اعصابت مسلط باش پريا جون;-) /*سر درد دل منو باز نکن!که من تا خود خود روز اعلام رتبه ها هيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ(يعني واقعا هيــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ) شکي نداشتم ميخوام روانشناسي بخونم و باورت نميشه اگه قسم بخورم حتي يه روز هم نميتونستم به خوندن حقوق فکر کنم!يعني هردفعه يکي حرفشو ميزد بهش ميگفتم که من مي ترسم از حق و ناحق!مي ترسم از دروغ واسه به دست آوردن چيزي که حقت نيست... ولي دست سرنوشت و خيلي عوامل ديگه کار مارو کشوند به اينجا!منتها حالا که اينجام اونقدرا هم پشيمون نيستم!کم کمش دارم حقوق خودم رو ياد ميگيرم.کم کمش دارم استدلال کردن در برابر حرف غلط رو ياد ميگيرم.اينا کم چيزايي نيست.