یا غافر الخطیئات
شب نوشتهی 9/6/86
×××
1. یه جایی خوندم نوشته بود:انسان همواره در تلاش برای پیدا کردن عمر جاودانه است ولی هنوز نمیدونه غروبهای دلگیر جمعه چه خاکی تو سرش بریزه!
راستترین جملهای بود که این اواخر خوندم...
2. دیشب همین طور که به پهلوی سمت چپم خوابیده بودم وچون گوشم روی بالش بود ضربان قلبم رو میشنیدم،داشتم به این فکر میکردم که هر آدمی یه جور میمیره اما مرگ همه و همه فقط در این صورت اتفاق میافته که قلبشون وایسه . و بعد به لحظهای فکر کردم که این حجم ماهیچهای که میگن اندازه یه مشت دست آدمه دیگه نخواد تالاپ تولوپ کنه. خنده دار نیست که آدم با این همه دبدبه و کبکبه، تمام زندگیش بسته به حرکت یا ایستادن یه تیکه ماهیچه باشه؟
3. یه تصمیم جدید دارم. از همون تصمیمهای کبرای همیشگی ( من یادم هست که کبرا غلطه و کبریٰ درسته ولی اون مال قدیم بود. الان ویراستار اکثر کتابایی که میخونم تصمیم گرفتن که این حرف رو از فارسی حذف کنند: یٰ .یعنی لغات به صورت: حتا، مصطفا، و البته کبرا نوشته میشه.) و اون تصمیم اینه که دیگه با هیچ کدوم از دوستام آنلاین صحبت نکنم.حداقل توی این یه ماههی اخیر به جز یکی ـ دو مورد با هر عزیزی صحبت کردم آخرش یه سوتفاهم و دلخوری پیش اومده.مگه اصلا مکاتبهی دورادور چه عیبی داره؟ هرچند من میدونم مرض از خودمه که دوست دارم باهاشون مستقیم صحبت کنم ولی حالا میخوام با این قضیه در مورد خودم کنار بیام.(ربط این قضیه به شب نوشته اینه که دیشب این تصمیم رو گرفتم!)
4. شمارش معکوس برای پایان تنها تابستونی که ازش لذت بردم شروع شده... و این بار تنها باریه که از خدا میخوام قبل از مهر منو از کرهی زمین غیب کنه.اجی مجی لاترجی! ای کاش میشد.