جادوگرهای قصهها، دندانهای زرد یکی بهدرمیان افتاده دارند
و دماغهای دراز
و صداهای ترسناک
و ناخنهای بلند...
بعضی جادوگرها، شاهزادهها را قورباغه میکنند
یا اینکه دختر زیبای شهر را با سیب مسموم کنند...
بعضیهایشان با چوبدستی جادو میکنند
و یک عالمه «ورد» بلدند...
اما بعضی جادوگرها، نه ناخنهای بلند دارند
نه سیب مسموم
حتی چوبدستی سحرآمیز هم دستشان نیست
و هیچ وردی هم بلد نیستند...
.
.
.
بعضی جادوگرها فقط «کلمه» دارند
آنها حرف میزنند و تو جادو میشوی
با «کلمه»ها جادویت میکنند...
.
.
.
جادوگر من!
با من حرف بزن
من مسحور میشوم