به نام خدا
نمی دونم شماها چه جوری قهر می کنید؟
اما من اگه با کسی قهر کنم اصلا باهاش حرف نمی زنم.حتی اگه سه-چهار روز هم طول بکشه...( نمی ذارم بیش تر طول بکشه)شاید فقط واسه رفع احتیاج چند کلمه معمولی ... اما اون قدر بی احساس حرف می زنم که فکر کنم از...
بدی قهر کردنم این جاست که دلم نمی یاد بیش تر از دو سه روز ادامه پیدا کنه و همیشه این منم که می رم آشتی.
من نمی ترسم از این که از خواسته های بچگانه ام حرف بزنم.نمی ترسم از اینکه بگم گاهی اوقات دلم می خواد واسه یه بار هم که شده طرف مقابل بیاد آشتی کنه.
این همه من در مواقعی که اون باید می اومد جلو، سراغش رفتم...یه بار هم اون بیاد. چه تقصیر از من باشه یا نه.
یک دوست داشتم که همیشه می گفت:اگه یه رابطه دوستی به هم بخوره،هر دو نفر دقیقا پنجاه_پنجاه مقصرند.
اون دوستم الان دیگه با من دوست نیست...نمی دونم هنوز هم معتقده که هر دو به یه اندازه مقصر بودیم یا اینکه...
الان هشت روزی هست که من با همه قهرم.با هــــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــــــــه!
حتی با خودم.
اما امروز می خوام مدل قهر کردنم را عوض کنم.تا حالا اگه قهر می کردم ،حرف نمی زدم اما مدام می نوشتم و لا به لای همین نوشته ها بود که خودم برای خودم بهونه آشتی کردن را پیدا می کردم و همه چیز درست می شد.اما حالا تا وقتی که بهونه آشتی خودش پیدا نشه دیگه نمی نویسم.نه توی "تلخون" نه هیچ جای دیگه.
کاش می شد بفهمم الان چه ذهنیتی از من پیدا کردین؟
یه دختر،که ترجیح می ده هنوز مثل 5-4 سالگی موقع قهر کردن پا بکوبه روی زمین و حرف نزنه ...
یا اینکه دارین پیش خودتون می گین اقتضای سنشه.شما سن منو می دونید؟
تا پیدا شدن بهونه واسه آشتی کردن..."خدا"حافظتون باشه...