سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 138745

  بازدید امروز : 29

  بازدید دیروز : 20

شب نوشته‏های تلخون

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

 

درباره خودم

شب نوشته‏های تلخون
تلخون
هر کی خوابه خوش به حالش/ما به بیداری دچاریم.

 

لینک به لوگوی من

شب نوشته‏های تلخون

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

بایگانی

شب‏نوشته‏های 85
شب‏نوشته‏های 86
شب‏نوشته‏های 87
شب‏نوشته‏های 88
شب‏نوشته‏های 89

 

اشتراک

 

 

به احترام سکوت

نویسنده:تلخون::: یکشنبه 85/4/11::: ساعت 7:11 عصر

به نام خدا

...

به احترام سکوت،خفه خون  می گیرم.

***

مُرده ها را می شناسی؟

مرده ها،حس هایشان را می سپرند به دست بازماندگان و می روند.

شادی ها و غم هایشان!و یادشان می رود که از چه چیزهایی دل گیر می شده اند و یادشان می رود که چه چیز خوش حالشان می کرده.غرورشان را از یاد می برند و امیدشان را.

من را می شناسی؟

من مرده ام.مـــــــُـــــــــــــــــــــــــــرده.

من مرده ای هستم که مدام بازمی گردد،چرا که من را به دیار مردگان راه نمی دهند

می دانی؟ من خیلی فراموشکارم!دلم را مدام این جا و آن جا،جا می گذارم.

و مرا بدون دل به هیچ گورستانی راه نمی دهند.

بازگشتم،اما این بار حس هایم را به من بازنگرداندند.اصلا من دیگر حس هایم را پس نمی گیرم...به من یک دل تهی از احساس را برگرداندند و من پذیرفتم.

من دیگر از توضیح واضحات و تکرار مکررات نمی ترسم.دیگر حتی سو تفاهم هم دل آزرده ام نمی کند.مهم نیست .دیگر هیچ چیز مهم نیست. بعد از همه  ی تجربه هایم به یک بی تفاوتی ترسناک رسیده ام.

 

مرده که راحت تر سفر می کند... و شاید یک سفر نصیب منِ ... هم شود که تا به حال همه سفرهایم را به خاطر فراموش کاری از دست داده ام.

اما این بار قسم می خورم که یادم نرود تا سفر بعدی،هیچ جا پا بند نمی شوم.و سفر بعدی که فرا برسد قول می دهم دلم را هم با خودم ببرم

***

خدا می دونه چند تا اسم برای یه وبلاگ جدید به ذهنم رسید،و خدا می دونه که چند تا شو امتحان کردم.همه شون مال کسان دیگه ای بودند... .

"تلخون" بدجوری خودشو به من وصله کرده.هر فایلی را باز می کنم این اسم ظاهر می شه.

 

راستی،اینو هر کسی که داره تلخون را می خونه به یاد داشته باشه که فقط در صورتی مجازه تلخون را دوست خودش بدونه که اگه روزی اتفاقی افتاد و دیگه نخواست یا نشد سراغ تلخون بیاد باید به رسم صدا، سکوت را بشکنه و آخر همه ی طناب ها را با "خداحافظی" گره بزنه تا بشه بعدا با دست های گره گشای "سلام" بازش کرد.بی خداحافظی،همه چیز یه گره ی کور می خوره.و من خیلی شاکی می شم از این سکوت ها...خیــــــــــــــــــلی

...



  • کلمات کلیدی :


  • [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com