سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 138732

  بازدید امروز : 16

  بازدید دیروز : 20

شب نوشته‏های تلخون

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

 

درباره خودم

شب نوشته‏های تلخون
تلخون
هر کی خوابه خوش به حالش/ما به بیداری دچاریم.

 

لینک به لوگوی من

شب نوشته‏های تلخون

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

بایگانی

شب‏نوشته‏های 85
شب‏نوشته‏های 86
شب‏نوشته‏های 87
شب‏نوشته‏های 88
شب‏نوشته‏های 89

 

اشتراک

 

 

مثل پروانه‌ای در مشت، چه آسون می‌شه ما رو کشت...

نویسنده:تلخون::: یکشنبه 86/5/28::: ساعت 9:51 صبح

شب‌ نوشته‌ی 27/5/86

×××

خدایا متاسفم

از چیزی که هستم!

از موجود ناشناخته‌ای که بهش تبدیل شدم...

از اینکه باید جور دیگه‌ای باشم و

 متاسفم که این جوری‌ام!!!

تاسف مشکلی رو حل نمی‌کنه!می‌دونم. دیشب ساعت یک، وقتی داشتم قهوه می‌خورم(قسم می‌خورم که این قهوه نماد روشنفکری مزخرف و احمقانه‌ی این روزها نیست) و کتاب می‌خوندم (قول، اثر فریش دورنمات ، و خیلی هم خوشم اومد ازش) خودم هم اینو فهمیدم. ــآره. دقیقا همون وسط بود که اینو فهمیدم و محکم با کف دست زدم روی پیشونیم ــ اما به من بگو باید چه کار کنم؟ هزار بار برگشتم و صدهزار بار دوباره به همون راه ادامه دادم.

برای خودم متاسفم که لا به لای بخش غیر انسانی دنیای آدم‌ها بدجور دارم دست و پا می‌زنم...

برات متاسفم تلخون... و شک نکن که این تاسف دیگه مشکلی رو واست حل نمی‌کنه ... شک نکن!



  • کلمات کلیدی :


  • [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com