ساراي عزيزسلام .
مي دوني مشكل داستان كجاست؟؟...
مشكل اينجاست كه ماها به قول نوه ي حضرت امام(ره) اسلاممون كاريكاتوريه!
گاهي چنان غرق ظاهرمي شيم كه باطن يادمون مي ره...تواز جشن! هاي نيمه شعبان مي گي؟؟...من برات از عزاداريهاي محرم مي گم كه ملت تا نصف شب سينه مي زنن وحسين ،حسين مي كنن اونوقت براي نمازصبح خواب مي مونن!!!
---
خيلي چيزها گفتنش يا برامون عادت شده...يا لفظاً به نظر قشنگ مياد ...يا وقتي درپي هربار گفتنش آفرين وباريكلا از اطرافيان مي شنويم خودمون رو ملزم ! مي كنيم كه بگيم...مثل همون ادعاي انتظارواينكه به قول تو لحظه اي از امام زمان غافل نمي شيم و...!!!...من مونده ام اگر امام زمان اينقدر مريد وشيعه ي واقعي داره اينهمه گناه توي (حداقل)اين كشور از كي سرمي زنه ؟؟؟...اينجوري كه ماها ادعاي منتظربودن داريم كه اينجابايد مدينه ي فاضله باشه...
ديشب توي يه مجلسي بودم ...آقايي كه پشت ميكروفن داشت دعا مي كرد يهو ياد امام حسين افتادو گفت :آقا شما مي دونيد كه لحظه اي گلوي بريدتون از جلوي چشم هيچ كدوم ازماها كنارنمي ره...ومن توي دلم حسابي خنديدم به اينكه چقدر راحت حتي خودمون رو هم فريب مي ديم!!
درد بي فرهنگي هم يه درد كهنه شده...
از بي فرهنگي دراستفاده از مترو اتوبوس بگير تا نداشتن عنصربيگانه اي به نام فرهنگ آپارتمان نشيني و... .
اين قصه سردراز دارد!
خب اينم از طومار من!