ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ اقيانوسي به عمق يک وجب 
رفتم تو کليسا.يکي دوباري.دم موسسه زبانم بود.هواش خيلي سنگين بود.خيلي.اون جلوتر يه قالي اي تابلوي چيزي بود از حضرت مسيح و مادرش.انگار اون جلوتر بخار بود يا يه همچين چيزي.ننشستم اما ديدم يه دختري با تيپ کاملا معمولي نشسته و داره به روبرو نگاه مي کنه.