سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 140281

  بازدید امروز : 24

  بازدید دیروز : 33

شب نوشته‏های تلخون

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

 

درباره خودم

شب نوشته‏های تلخون
تلخون
هر کی خوابه خوش به حالش/ما به بیداری دچاریم.

 

لینک به لوگوی من

شب نوشته‏های تلخون

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

بایگانی

شب‏نوشته‏های 85
شب‏نوشته‏های 86
شب‏نوشته‏های 87
شب‏نوشته‏های 88
شب‏نوشته‏های 89

 

اشتراک

 

 

شبانه نویس

نویسنده:تلخون::: سه شنبه 86/5/16::: ساعت 9:52 صبح

به نام خدا

دارم سامانه‌ی (سیستم!) نوشتن تلخون رو عوض می‌کنم.بلکه به دلم بشینه! فعلاً فقط امتحانیه...

×××

چون من خیلی "جغد" هستم و وقتی همه خوابن من تازه بیداری سراغم میاد، می‌خوام از این به بعد شبانه‌هام  رو توی تلخون بنویسم. فکرها و اتفاقات و حتی خواب‌هایی که شب‌ها سراغم میاد...حتی چیزایی که شب‌ها از پشت پنجره می‌بینم.و مهم تر از همه کتاب‌هایی که شب تا صبح می‌خونم. امیدوارم خوب از آب دربیاد. راستی یادم رفت بگم که جغدها اگه شب تا صبح بیدارن و صبح تا شب خواب! من شب تا صبح و صبح تا شب بیدارم. ساعت خوابم شاید اندازه انگشت‌های یه دستت هم نشه. باور کن تلخون.

×××

شب نوشته‌ی:15/5/86

 

درد دوباره و هزارباره می‌پیچه و از تنم می ره بالا! تلخون دیشب دلم می خواست از خدا بپرسم چرا آدم به درد عادت نمی‌کنه؟درد بزرگتر می شه یا من کم تحمل تر شدم؟

با 3 تا بروفن هم هیچ کمکی بهم نمی شه.این قدر به خودم می‌پیچم تا  بالاخره خوابم می گیره.نیم ساعت نیست که دوباره از درد بیدار می شم. صدای پایین کشیدن کرکره‌ی سوپرمارکت سر کوچه میاد. منو یاد دوران مدرسه می‌اندازه.می‌پرسی چه ربطی داره؟ وقتی در آرزوی یه قطره! خوابی ولی باید بیدار بمونی و درس بخونی حتی به مغازه دار سر کوچه هم حسودی می‌کنی که زودتر از تو می‌ره بخوابه... دوباره تقلا و دوباره خوابی سبک!دارن اذان می‌زنن(اذان می‌گن) دوباره بیدار می شم. باور کنی یا نه فقط به اندازه یه لبخند بیداری‌ام طول می‌کشه. صدای اذان لالایی می‌شه برام و دوباره خواب! ساعت 4 دوباره و هزار باره بیدار می‌شم.تشنمه. آب بغل دستم گرمه. چند دقیقه طول می‌کشه تا نیروی بیدار شدنم رو پیدا کنم. چه کار کنم خدایا؟ آب یخ و شربت پرتقال! تا حالا ساعت 4 صبح امتحانش کردی؟ خیلی لذت بخشه... صدای هم زدن شربت با قاشق توی سکوت دیوانه وار شب...و دوباره خوابء بیداری. خوابء بیداری. خوابء بیداری. خوابء بیداری... تا بالاخره صبح می‌شه. نترس تلخون. من حتی شب رو با دردش هم دوست دارم.

 



  • کلمات کلیدی :

  • قداست اشیا!!!

    نویسنده:تلخون::: دوشنبه 86/4/4::: ساعت 8:31 عصر

     

    به نام خدا

    1.  دارم توی نمازخانه راه می‌روم. حواسم نیست و پایم به مهر یکی از نمازگزاران می خورد.صاحب مهر نگاه سرزنش باری به من می‌اندازد و مهر را مثل یک شی مقدس می‌بوسد.

    2.  دبستانی هستم. مدیر بچه‌ها را برای بیان موضوع مهمی جمع کرده است. خوب یادم هست این قضیه مربوط به دوره‌ای است که استفاده از تسبیح به عنوان گردنبند شایع شده بود. حرف مهم مدیر این بود که انداختن تسبیح در گردن گناه بزرگی است.

    3.  مدتی پیش در سایت تبیان مطلبی نوشته بود راجع به انیمیشن‌های شرکت گاز.ـ خیلی خطرناکه حسن!!! ـ توی این نوشته عنوان شده بود که باید از پخش این چنین انیمیشن‌هایی ممانعت به عمل بیاد. چون استفاده نادرست از نام ائمه بزرگوار در این تبلیغات باعث کسر شان این بزرگواران است و موجب می شود از این بعد والدین از این نام‌ها برای فرزندانشان استفاده نکنند. خب تا این  جای کار به نوشته عیب چندانی وارد نیست. اما مشکل آن‌جاست که نویسنده در پایان کار از داستان قدیمی "حسن کچل"  به عنوان یک داستان ضد دینی یاد کرده بود!!!

    4.  هر زیارتگاهی که می‌روم ترجیح می دهم یک گوشه بشینم و آرام آرام با خودم نجوا کنم.برایم مهم نیست که آن‌جا کنار ضریح است، توی حیاط حرم است یا اصلا توی خانه نشسته‌ام و فقط دارم از تلویزیون آن زیارتگاه را نگاه می‌کنم. مهم دل من است. من اصلا بوسیدن ضریح و در و دیوار زیارتگاه‌ها را نمی‌فهمم... آن همه تلاش برای رساندن دست به ضریح را نمی‌فهمم. نمی‌فهمم خب!

    5.  چند نفر از بچه‌ها را می‌بینم که با سرگردانی دارند کاغذی را دست به دست می‌چرخانند. پرس و جو که می‌کنم می‌بینم روی کاغذ دعا و آیاتی از قرآن نوشته شده است و چون همه معتقدند دور ریختن این کاغذ گناه است دارند دنبال محل مناسبی برای قرار دادن کاغذ می‌گردند...

     

    خب برای من واقعاً این مسائل سؤال شده. می‌خواهم بدانم مهر مگر چیزی جز خاک است؟ تسبیح مگر ساخته دست انسان‌ها نیست؟ انسان‌هایی که لزوماْ مسلمان هم نیستند ـ تسبیح با مارک Made in China  ندیده‌اید؟ـ  در اینکه نام ائمه و اولیای خدا بسیار بزرگ است جای شک نیست. ولی آیا وقتی این نام بر روی آدم‌های عادی هم گذاشته می‌شود چنین برداشتی صحیح است؟ کجای داستان حسن کچل مخالف با ارزش‌های دینی است؟ چرا این طور می‌پنداریم که دور ریختن کاغذی که نام خداوند و آیات قرآن بر آن حک شده است گناهی است نابخشودنی؟ مگر قصد ما از دور ریختن آن کاغذ توهین و اهانت است؟ درباره بوسیدن در و دیوار زیارتگاه‌ها من مطلبی هم خواندم از آیت الله طباطبایی... ایشان فرموده بودند من وقتی به حرم مطهر امام رضا (ع) می‌روم همه جای آن را می‌بوسم. هر چیزی که متعلق به آن اما بزرگوار باشد را می‌بوسم... اما حتی این جواب هم مرا راضی نکرد! 

    نمی‌فهمم! مدت‌هاست که این تقدس اشیا و نام ها و مکان ها برایم تبدیل به پرسش‌هایی بی پاسخ شده است... کاش کسی جواب پرسش‌هایم را بداند... قصد من اهانت به عقاید مذهبی دیگران و یا زیر سؤال بردن آن‌ها نیست... دوست دارم فقط جواب سؤال‌هایم را بدانم... شاید آن وقت من هم با دیگران هم‌عقیده شدم!  



  • کلمات کلیدی :

  • فساد در مدارس

    نویسنده:تلخون::: یکشنبه 86/2/2::: ساعت 7:26 عصر

    یا الله

    فساد در مدارس

    نمی دونم از نظر شما استفاده از کلمه "فساد" برای عنوان این نوشته چه قدر مناسبه ... اما امیدوارم پس از خوندن این پست با من موافق باشید که این بهترین تیتر ممکن بود...

    این متن رو آبان 85 نوشتم. و از اون موقع همیشه دنبال یه فرصت مناسب بودم تا توی وبلاگم هم بذارم. چیزی که منو به نوشتن وادار کرد یه ترس ناشناخته بود. من از نسل جدید دانش آموز می ترسم. من خودم هم جزیی از این نسل هستم... و من از آینده ی رفتاریم می ترسم.

    ***

    من 10 ساله که دانش آموزم و همیشه در حد توان خودم تلاش کردم که از مقررات مدرسه سرپیچی نکنم. چون هرگونه سرباز زدن از این قوانین به معنای استقبال از درگیری های روحی و تمایل به عدم آرامش هست. متاسفانه شناخت زیادی از مدارس پسرانه ندارم اما درباره مدارس دخترانه مایلم یک سری از نکات رو ذکر کنم. قضاوت با شما...

    1. سلامت روان اولیای مدرسه

    به عنوان یه دانش آموز دوست دارم بدونم تا چه حد روی سلامت روان اولیای مدرسه نظارت می شه؟

    ناظم و معاون هایی که پس از سال ها کار، به شدت رفتارهای هیستریکی نشون می دن و به خودشون حق می دن که مثل مفتشین عقاید، دانش آموز رو بازجویی کنن. آیا دانش آموز توی مدارس ما حکم برده ای رو داره که می شه هر رفتاری باهاش کرد؟

    2. دخالت در حدود شخصی دانش آموزان

    بازرسی کیف ها (پنهان و آشکار)/ چک کردن اندازه ناخن ، جوراب ، مانتو و مقنعه / استخدام!!! جاسوس و خبرچین از بین بچه ها / و... همه نمونه هایی ساده از توهین به عدم شعور دانش آموزه. واقعاً راه بهتری برای کنترل موارد انضباطی بدون توهین به شخصیت دانش آموز وجود نداره؟

    3. تصویب قوانین غیر منطقی!

    دانش آموزان دختر با مانتوی بلند و مقتعه و کاور ورزش کنند./ حتی در خود کلاس ها و توی راهروی مدرسه هم حق درآوردن مقنعه رو که ندارند هیچ! در ضمن باید سفت و سخت مراقب حجابشون هم باشند. واقعاً توی یه راهرو پر از دختر اگر مو هاشون پوشیده نباشه کدوم قانون اسلام نقض می شه؟/ به همراه داشتن آینه جرمه/ آوردن کتاب غیر درسی_ باور کنید حتی با تم مذهبی_ ممنوعه/ دادن کادوی تولد به همدیگه؟ شوخی می کنید! این یکی که جرمش خیلی سنگینه / آوردن هرگونه نوشیدنی و غذای گرم یا ساندویچ از خارج از مدرسه غیر مجازه/ دانش آموزان حق ندارند از رنگ های روشن استفاده کنند. از کاپشن و ژاکت گرفته تا کیف و کفش!/ پخش شیرینی و شکلات بین همکلاسی ها ممنوعه. یعنی حتی برای پخش شیرینی جهت شادی روح اموات هم باید با دفتر هماهنگ کرد!!!/ دانش آموزان نباید توی مدرسه همدیگه رو به خونه هاشون دعوت کنن/ اوووووووووووووووووووه. خدای من. بازم بنویسم؟

    4. ساخت زیر بنای محکم!!! اعتقادی

    مسئولین مدرسه برای تشویق و ترغیب دانش آموزان جهت حضور در نمازخونه و شرکت در بسیج و مراسم قرآنی و غیره از ترفند های عجیبی استفاده می کنن. مثل وعده ی دادن نمرات اضافه بر سازمان ، شرکت در اردوهای خاص و از همه مهم تر وعده ی سهمیه ی دانشگاه. این یعنی : به طور غیرمستقیم دانش آموزانی رو تربیت می کنن که مهم ترین اعتقاداتشون رو بر پایه ی بی ارزش ترین معیارها بنا می کنن.

    مواردی که ذکر شد در خیلی از موارد غیر قابل باوره. حتی نمی شه گفت در همه مدارس دخترانه و با همین شدت وجود داره. اما به بزرگی خدا قسم می خورم که من خودم اجرای همه ی این قوانین رو دیدم.

    من نگران روح و روان نسل خودم هستم. سخت گیری ها و قوانین مسخره ای که برای اینکه عیب و ایراد هاش رو منطقی نشون بدن زیر نقاب دستورات دین و قرآن و اسلام پنهانش می کنن و یه نسل دین گریز رو تربیت می کنن. آفرین به مهد تربیت ...!

    گلایه های نسل من از زمزمه های زیر گوشی بلندتر نمی شه. ما امروز از کشیدن تصویر معلم ها و معاون های بی منطق بالای چوبه دار و تصور خودمون در حال ترور این افراد لذت می بریم و کی تضمین می کنه که فردا روزی ابایی از کشتن کسانی که آزارمون می دن داشته باشیم؟ مگر فردی مثل "بیجه" از همون دوران کودکی از آزار انسان و حیوان لذت نمی برد که بعد ها تبدیل شد به قاتلی با عدم تعادل روانی! ( یه لحظه از خودم ترسیدم!!!)

    ***

    دوست ندارم قضاوتم یک طرفه باشه... من معلم هایی داشتم و دارم که بخش های مهمی از زندگیم رو مدیون آنها هستم. آموزگارانی که پیشرفت های قابل توجهی رو توی زندگیم سبب شدن. اما اینا هیچ کدوم حقیقت تلخ جاری در مدارس رو محو نمی کنه. باید می نوشتم از این چیزا که موقع نوشتنشون به وضوح می لرزیدم.

    در مناطق و شهرهایی که دور از تمدن نیستند، مدارسی وجود داره که کلمه زندان خیلی بهتر توصیفش می کنه... زندانی برای دربند کشیدن روح و فکر...



  • کلمات کلیدی :

  • <      1   2   3      

    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com