من يه حــــــــــــــــــــــــــالي از تو بگيرم سارا!!!
فقط منتظر باش!
يعني يه جــــــــــــــــــــــوري آبروتو مي برم که نفهمي از کجا خوردي!!!
يه معلم تو دبيرستان داشتيم خير سرش معلم ديني بود ، ميگفت : مسيحي ها رو بايد سوزوند اينا کافرن اينا منافقن و .... هزارتا انگ بهشون ميزد . اما من الان ميگم : بايد مسلمون هايي رو سوزوند که ادعاي مسلموني ميکنن و به اسم اسلام هر کاري هر انجام ميدن . من ميگم همه ي اديان يه چيز رو ميگن ، تاکيد دارن "آدم" باشيم و بنده ي واقعي خدا ! تصورات اشتباه ما از اديان ديگه و يا اديان ديگه از ما هم به نظرم تا حد زيادي به اين قضاوت سريع ما بدون تحقيق و سياست دولتمردان برميگرده !
سلام.
من تاحالاانجيل نخوندم...يعني راستشو بخواي يه حس هايي مثل اونايي که گفتي ويه حس هاي ديگه اي که تو نگفتي و من دارم مانع شده...ته تهش ميشه گفت يه جور ترس!شايد اين کاررو کردم...هروقت حداقل ورقش زدم نتيجه شو بهت ميگم!---دوستي هاي دبيرستان به ندرت تکرا ميشن...بايد خيلي خوش شانس باشي که شبيه اون دوستي ها رو توي دانشگاه تجربه کني...اينو از خيلي ها شنيده بودم و حالابهش يقين دارم...---به شدت دلم ميخواد برم لوازم التحرير بخرم...به شــــــــــــــدت!!!اگر اين روزهاي خفن پرمشغله ي آخرتابستونم امون بده حتما يه سرمصلي ميزنم...فرداهم که روز آخرشه :-(---آخ گفتي!منم کل ماه رمضون رو تا بعداز نماز صبح بيدار بودم ولي همين که ماه رمضون تموم شد و ساعت 12ديگه آفم و 9صبح اتومات بيدارم!توجه کن که 9براي کسي که 1و2 از خواب بيدار ميشد يعني کلـــــه سحر!!!من برعکس تو تقريبا مطمئنم بابرنامه ي اين ترم اين تغييرات موندگاره!حداقل تا ترم بعد!---همه چي بوي پاييز ميده...هواي ابري از همه بيشتر...ومن همچنان پاييز رو دوست ندارم!
منو ميگن منو ميگن
واي واي يعني من بودم
ولي قبول نيست ما يه کار هيجان انگيز ديگه هم کرديم که من تا آخر روز بهش خنديدم.حتي الان هم دارم مي خندم.
ولي حالا که فهميدم اينقدر دوسم داري ديگه نميرم تصميم گرفتم بمونم اينجا بر دستت بيام دانشگاتون رو بهم بريزم.خوبه ها
واي باران باران باران....
شيشه ي پنجره را باران شست....
از دل من اما....؟